اگر خداوند تکه کوچکي زندگي به من ارزاني ميداشت
هنگامي که ديگران ميايستادند راه ميرفتم، و هنگامي که ديگران ميخوابيدند بيدار ميماندم، و هنگامي که ديگران صحبت ميکردند گوش ميدادم. گلهاي رز را، با اشكم آب ميدادم تا درد خارهايشان و بوسه گلبرگهايشان را حس كنم.
کمتر ميخوابيدم و بيشتر رويا ميديدم، چون ديگر ميدانم که هر دقيقه که چشم برهم ميگذارم شصت ثانيه نور را از دست ميدهم.
به انسانها نشان ميدادم که چه قدر در اشتباه اند که گمان ميبرند وقتي پير شدند ديگر نميتوانند عاشق باشند، در حاليکه نميدانند که آنها زماني پير ميشوند که عاشق نباشند!
به هر کودکي دو بال ميدادم، اما رهايش ميکردم تا خود پرواز را بياموزد.
به سالخوردگان مي آموختم که مرگ نه با سالخوردگي، که با فراموش شدن سر ميرسد.
خدايا! اگر تکه اي زندگي ميداشتم، نميگذاشتم حتي يک روز بگذرد بي آنکه به مردمي که دوستشان دارم، نگويم که دوستشان دارم… به همه مردان و زنان مي قبولاندم که محبوب مناند، و در کمند عشق زندگي ميکردم.
خدايا! اگر دل در سينه ام همچنان ميتپيد، نفرتم را بر يخ مينوشتم و طلوع آفتاب را انتظار ميکشيدم.
آه انسانها! از شما چه بسيار چيزها که آموخته ام، من دريافته ام که همگان ميخواهند در قله کوه زندگي کنند، بي آنکه بدانند اصل همان چگونگي پيمودن راه است.
من دريافته ام که وقتي نوزادي براي اولين بار انگشت پدر را در مشت کوچکش ميفشارد، او را براي هميشه به دام مي اندازد.
دريافته ام که يک انسان فقط هنگامي حق دارد به انساني ديگر از بالا به پايين بنگرد که ناگزير باشد او را ياري دهد تا روي پاي خود بايستد.
“گابريل گارسيا ماركز چهره تابناك ادبيات آمريكاي لاتين و جهان ،چشم از جهان فرو بست”
01
اردیبهشت
ممنونم که نوشته زیبای مارکز رو به یادشون اینجا نوشتید.سالهای دانشجویی چه غوغایی کرد این نوشته از هر اتاق خوابگاه به اتاقی دیگری در خوابگاه دیگری منتشر میشد و چه انرژی مثبتی را به بچه ها میداد.
کمتر میخوابیدم و بیشتر رویا میدیدم….از مدیریت سایت بسیار ممنونم
خواهش می کنم لطف دارید شم. واقعا نوشتش آدمو متحول میکنه که زیبا زندگی کنه و وقتشو تلف نکنه.