یادداشت ها

تأملی دربارۀ روش استعلايي جدید امانوئل کانت

تأملی دربارۀ روش استعلايي جدید امانوئل کانت

محمدرضا واعظ شهرستانی[1]

 

فیلسوفانی همچون دکارت، لاک و هیوم شناخت(معرفت) را رابطۀ میان ذهن و واقعیت در قالب “تجربه” می‌دانستند. برای مثال لاک بر اساس این جملۀ معروفش که”حواس در ابتدا در ایده‌های[2] مشخصی قرار می‌گیرد”[3]، بر این باور بود که ساختار ذهن ما به‌گونه‌ای است که جهان را همانگونه که در واقع هست بازنمایی می‌کند.

در نیمۀ دوم قرن هجدهم، امانوئل کانت برای اولین بار در کتاب نقد عقل محض این نظریه را مطرح ساخت که اگرچه تا به امروز انسان بر این باور بوده که ذهن او همچون آینه‌ایست که صرفا به انعکاس جهان در خود می‌پردازد، اما این باور چیزی نیست جز غوطه‌وری در تاریکیِ مفاهیم صرف. از دیدگاه او، انسان با عینک ذهن خود به جهان می‌نگرد و جهان را از طریق دستگاه مفهومی ذهن یگانه می‌سازد. [4] در حقیقت، حاملِ تجربه[5](ذهن انسان)، اگر چه ايجادکننده تجربۀ ما از جهان خارج نيست، اما سهم قابل توجهي در آن دارد؛ به طوريکه بدون آن وقوع تجربه امکان پذير نيست[6].

کانت بر اين باور است که ذهن، “فعال”[7] و تجربه “قوام يافته”[8] است،[9] يعني هنگامي که کانت معتقد است ذهن ما، که دريافت کننده تاثرات حسي[10] و در نتيجه حامل آن است، نقش قابل توجهي در وقوع تجربه دارد، اين بدان معناست که ما مي توانيم از طريق ذهن خود به پيش داوري در مورد صورت تجارب، اما نه محتواي تجارب، بپردازيم و دربارۀ تجارب خود احکام پيشيني معتبر بسازيم.

کانت استدلال می‌کند که تأثرات حسي دريافت شده از طريق قوه حس(که در برگیرندۀ قوای پنج‌گانۀ بینایی، بویایی، شنوایی، چشایی و لامسه است) براي شناخت کافي نيست. دليل آن اين است که قوه حس، که از طريق آن ما چنين تاثراتي را دريافت مي کنيم، يک قوه انفعالي و فاقد اثرگذاري است. اين قوه اين توانايي را ندارد که بتواند انبوهي از تأثرات حسي را که در هر زمان دريافت مي‌کند، با هم مرتبط سازد و بر روي آنها اثرگذاري داشته باشد؛ در نتيجه به دليل اين خصوصيت انفعالي، هيچ شناختی از اين قوه حاصل نمي شود.[11] از نظر کانت به منظور کسب شناخت از اشياء، انبوهي از تأثرات حسي که توسط قوه حس دريافت مي‌شود، بايد سامان يابد و مورد ارتباط قرار گيرد. کانت در اين زمينه مي گويد: “[…]خودانگيختگيِ[12] فکر ما نياز دارد که اين انبوه، ابتدا مورد تجربه قرار گيرد، پذیرفته شود و در روش معيني ترکيب شود تا شناختي از آن حاصل شود”.[13]

براي ورود به موضوعِ عنوان یادداشت در ابتدا بايد گفت که فلاسفه معمولاً سؤال‌هايي شبيه به “چه شرايطي براي امکان پذير بودن x  لازم است ؟” را به کانت و روش شناسي فلسفي جديد کانت يعني استدلال استعلايي او ربط مي‌دهند.[14] در حقيقت، در استدلال‌هاي استعلايي، در اين مورد بحث مي‌شود که پديده معين X بايد شرايط ضروري معين Y را داشته باشد.[15] به عبارت دیگر، در شرايطي که پديده X موضوع مورد بررسي است، هدف از طرح یک استدلال استعلايي اين ادعا است که Y شرط ضروري براي امکان پذيري پديده X است. اين استدلال به طور منطقي اين نتيجه را در بردارد که پديدۀ X امکان پذير نيست مگر آنکه شرط Y برقرار باشد.

اکنون می‌توان استدلال استعلايي[16] کانت را ملاحظه کرد. از نظر کانت”من اطمينان دارم که خودآگاه[17] هستم، اما ]همانطور که توضيح داده شد[ به من، انبوه نامرتبطي از تاثرات حسي از طريق حسم ارائه شده است”.[18] همچنين، خودآگاهي در صورتی امکان‌پذير است که تجربۀ ناشي از مرتبه‌اي عيني[19]، وجود داشته باشد؛ مرتبه‌ای که از مرتبۀ بازنمايي‌هايي که در ذهن ایجاد مي‌شوند و صرفاً ذهني‌اند، متمايز است. بنابراين، براي اينکه من بتوانم خودآگاه باشم، به طور ضروري، ذهن من بايد در يک رفتار معين اين انبوه تأثرات حسي را بپذیرد و آنها را نظم و سامان دهد و با يکديگر مرتبط سازد.[20] تنها از طريق انجام چنين عملياتي، ذهن قادر خواهد بود اين تأثرات حسي را تحت تاثير قرار دهد و اعيان(متعلقات) تجربه[21] را امکان‌پذير سازد.

در توضيح اعيان تجربه مي‌توان گفت از نظر کانت هر تجربه در ذهن انسان حامل قواعد و قوانين فهم است، به طوري که آن قواعد و قوانين از طريق عملياتي که بر روي تأثرات حسي انجام مي دهند و آنها را نظم و سامان مي‌بخشند و مرتبط مي‌سازند، تجربه را از آنِ انسان مي‌کنند. اين قواعد فهم همان اعيان تجربه هستند و کانت جايي را که چنين عملياتي در ذهن انسان انجام مي شود، قوه ذهني قواعد[22] در قوۀ فاهمه[23]مي‌نامد.[24] همچنين براي کانت اين اعيان تجربه مقوّم طبيعت هستند و اين روند براي وجود جهان طبيعي ضروري است.[25]

اما آنچه در مورد روش استعلايي کانت جديد است و در اين یادداشت پرداختن به آن مدخل مناسبي است، روش نويي است که کانت در بررسي يک موضوع جديد مطرح کرده است. با توجه به اينکه خط مشي استعلايي کانت، بررسي شرايط استعلايي براي امکان پذيري تجربه است، کارپنتر[26] چنین بيان مي‌کند که ساختار يک استدلال استعلايي از اين نوع، به سه مؤلفه نياز دارد:

 

  • شناسايي پديده اي که مخاطبان آن موافقند وجود دارد.
  • بررسي شرايط لازم براي امکان پذير بودن آن پديده؛
  • بررسي مفاهيم و نتايج فلسفي حاصل از “تحليل استعلايي” امکان پذيری پديده مورد نظر؛

اکنون، اگر بخواهيم مشهورترين استدلال استعلايي کانت را با استفاده از متون به جای مانده از او مطابق مراحل بالا بررسي کنيم، متوجه خواهيم شد که کانت در مرحله اول، تجربه را به عنوان پديده‌ای که مي‌خواهد مورد بررسي  قرار دهد انتخاب مي‌کند. سپس، در نقد اول استدلال می‌کند که تجربۀ قابل فهمِ[27] ابژه‌ها در جهان، مستلزم مفاهیم و قواعدی مبنایی و بنیادین است که او آن مفاهیم را مقولات[28] می‌نامد. به طور کلی، این مقولات شامل دوازده مفهوم پایه دربارۀ ابژه‌ها می‌شوند و به این ترتیب شاکلۀ مفهومی و مبنایی ما از ابژه‌ها را شکل می‌دهند.[29] بنابراین در مرحلۀ دوم، شرايط لازم براي امکان پذيري تجربه عبارتست از به کارگيري هريک از مقولات دوازده‌گانه براي هرتجربه ممکن.

سرانجام، پاسخ‌هاي کانت به شکاکيت دکارت و هيوم با استفاده از مقدمات مرحلۀ اول و دوم را مي‌توان به عنوان نتايج فلسفي حاصل از تحليل استعلايي او در مرحله سوم دانست.[30]

 

منابع:

  • Carpenter, A. (2003). “Davidson’s transcendental argumentation.” In J. Malpas (Ed.), From Kant to Davidson: philosophy and the idea of the Transcendental. London: Routledge.
  • Forster, E. (1989). “How Are Transcendental Arguments and critical philosophy.” In E. S. W.Vossenkuhl (Ed.), Reading Kant: new perspectives on transcendental. Oxford: Blackwell Publishig.
  • Forster, M. N. (2008). Kant and Skepticism. Princeton University Press.
  • Kant, I. (1998). Critique of Pure Reason(1781). Cambridge: Cambridge University Press.
  • Locke, J. (1975).An Essay Concerning Human Understanding (1689), Peter H. Nidditch (ed.). Oxford: Clarendon Press.
  • Mendola, J. (1995). “Transcendental Arguments.” In J. K. Sosa (Ed.), A Companion to Metaphysics. Oxford: Blackwell.
  • Tonner, P. (2007). “Kant and Transcendental Arguments: a question of interpretation” In Gnosis9 (1).

 

 

[1] پژوهشگر فلسفه، دانشگاه بُن آلمان (s5movaez@uni-bonn.de)

[2] Ideas

[3] Lock 1975, I. II. 15

[4] پیش‌تر در یادداشتی با عنوان “امانوئل کانت: فیلسوفی ایدئالیست یا رئالیست؟” سعی کردم در حد توانم با ساده‌سازی زبانِ کانت به دو نکته مهم دربارۀ معرفت‌شناسی و هستی‌شناسی او اشاره کنم: الف. شناخت ما از جهان پیرامونمان مطابق با اشياء نیست، يعني شيء ضرورتا آن چیزی نیست که ما از آن ادراک مي‌کنيم و حداقل بخشی از شیء(شی در ذات خود یا نومن)، به طور مستقل از ادراک ما وجود دارد. ب. اگرچه کانت از منظر شناخت‌شناختی استدلال می‌کند که شناخت نومن(شیء در ذات خود) برای ما امکان‌پذیر نیست اما از منظر هستی‌شناختی وجودِ نومن مستقل از ذهن ما را نه تنها سلب نمی‌کند بلکه به صورت ایجابی دربارۀ آن حرف می‌زند. بنابراین، با در نظر گرفتن چنین معنایی می‌توان امانوئل کانت را در زمرۀ فیلسوفان رئالیست نیز قرار داد. نگاه کنید به: واعظ شهرستانی، محمدرضا، “امانوئل کانت: فیلسوفی ایدئالیست یا رئالیست؟”، سایت مؤسسۀ پیدایش(رویش دیگرwww.rooyeshedigar.ir ()

[5] the subject of experience

[6] Tonner 2007, pp. 9-10

[7] active

[8] constituted

[9] اين نکته مستلزم وجود احکام ترکیبی‌پيشيني در پروژۀ کانت است. مطابق خوانش فورستر از کانت، تمامي تلاش نقد عقل محض به منظور     اثبات این نکته است که گزاره‌های متافیزیکی، گزاره‌هایی از نوع ترکیبی پیشینی هستند. نگاه کنید به: Forster 1989, p. 5

[10] sensory impressions

[11] Tonner 2007, p. 11

[12] spontaneity

[13] Kant 1998, A77, p. 210

[14] Carpenter 2003, p. 219

[15] Mendola 1995, p. 497

[16] برای توضیح بیشتر دربارۀ ماهیت و هدف از استدلال استعلایی نگاه کنید به مقاله نویسنده با عنوان “دربارۀ یک استدلال استعلایی”. همچنین برای آشنایی با مفهوم استعلایی در فلسفۀ کانت نگاه کنید به: واعظ شهرستانی، محمدرضا، “امانوئل کانت: فیلسوفی ایدئالیست یا رئالیست؟”، سایت مؤسسۀ پیدایش(رویش دیگرwww.rooyeshedigar.ir ()

[17] self-consciousness

[18] Tonner 2007, p. 11

[19] objective order

[20] Tonner 2007, p. 11

[21] the objects of experience

[22] faculty of rules

[23] faculty of understanding

[24] Kant 1998, A126/A127, p. 242

[25] Tonner 2007, p. 12

[26] Carpenter 2003

[27] intelligble

[28] categories

[29] کانت با وام‌گیری از دسته‌بندی احکام توسط ارسطو، مقولات را به عنوان مفاهیم بنیادین و پیشینی فاهمه انسان در چهار دستۀ سه‌تایی کمیت، کیفیت، نسبت و جهت دسته‌بندی می‌کند. نگاه کنید به:  Kant 1998, p. 8 و براي استدلال استعلايي کانت نگاه کنید به:Kant 1998, A95-130/B129-69

[30] در این زمینه مراجعه کنید به: Forster, M. N. (2008). Kant and Skepticism. Princeton University Press.

نوشته های مشابه